بهار ولایت

بهار، همه طراوتش را مدیون یک گل است: گل زیبای نرگس.

بهار ولایت

بهار، همه طراوتش را مدیون یک گل است: گل زیبای نرگس.

مامان دیروز می گفت:
من اصلا خوشم نمیاد که یکی رو صدا کنم و جوابمو نده ، یا اینکه بعدا جواب بده، خیلی ناراحت میشم. تو چی؟
من: خب حتما همینطوره. وقتی یکی رو صدا میکنی و اون جوابتو نده یا دیر جواب بده ناراحت میشی!
مامان: پس چرا وقتی خدا ما رو صدا میکنه دیر جواب میدیم؟ چرا دو یا سه ساعت بعد از اذان نمازمون رو می خونیم؟
من: .........

من که نماز می خونم جوابی نداشتم ، اونایی که نماز نمی خونن چی باید بگن؟!!

حجاب نگاه شهدا :

—

واماتو ای خواهر!به حفظ حجاب وعفت ووقارت همت کن که فاطمه الزهرا سلام الله علیها الگو واسوه ی شماست.مبادابا کارهای ناپسند حاصل خون شهداراهدردهی ویک مشت آدم های عوضی ازخدابی خبرراازخودراضی کنی.

شهیدمحمدرضاخالصی


چند دقیقه مکث

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند.

وقتی به موضوع "خدا " رسیدند. آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد.

مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟

 

آرایشگر جواب داد: کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. به من بگو، اگر خدا وجود داشت آیا این همه انسان مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا می شد؟ اگر خدا وجود می داشت، چرا درد و رنج وجود دارد ؟ . من نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه می دهد این چیزها وجود داشته باشد.

 

مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد . آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض این که از آرایشگاه بیرون آمد، در خیابان مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده که ظاهرش کثیف و ژولیده بود.

 

مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: می دانی چیست، به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند. آرایشگر با تعجب گفت: من این جا هستم، من آرایشگرم. من همین الان موهای تو را کوتاه کردم.

 

مشتری با اعتراض گفت: نه! آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش بلند و اصلاح نکرده پیدا نمی شد.

 

آرایشگر جواب داد: آرایشگرها وجود دارند ! موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند.

 

مشتری تائید کرد: دقیقاً ! نکته همین است. خدا هم وجود دارد ! فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.

تلنگر

·         نگه داشتن ایمان در عصر دیجیتال ،کمتر از نگه داشتن جان در عصر ژوراسیک (عصر دایناسورها)نیست .

شهیدان خدایی

با نام خدا و شهدا و همه دوستان شهیدم

سلام برادر خوب خودم !

دوست داشتم کنار اسم تو ،نام بابا و ننه را هم می نوشتم .ای کاش زنده بودند و موفقیت های علمی و درسی تو را می دیدند .من از دور می گویم ،خدا قوت !خدا را هیچ وقت فراموش نکن که خیلی دوست دار بنده های خوبشه .از مسیر ولایت تا خدا میان بر بزن و گرنه عمرت کفاف نمی ده به جایی برسی .به تو که دوستت دارم می گم تا توکل به خدا و توسل به ائمه (ع)هست ،احساس یتیمی و تنهایی و فقر (را)اصلا تو ذهنت  نیار و یادت باشد هیچ وقت آن چه خود داری ،ز بیگانه تمنا نکن.

ممدرضا جان !این بار هیچ آیه و حدیثی برایت نمی نویسم .برو در عوض ،خودت قرآن و احادیث را بخوان و عمل کن .مرا هم دعا کن .تو خودت خوب می دانی اگر همه زندگی من را وارسی کنی و دقت کنی ،خواهی دید که همه ی حرف من ،همه ی  نصیحت و وصیت من این است که ....>>

<<این است که >> چه؟ که چه برادر خوبم ؟کاش اجل مهلت می داد این یک جمله را بنویسی .کاش کلاه آهنی ات تا روی پیشانی ات بلند بود .کاش چند لحظه دیرتر به اوج ملکوت پر کشیدی .اما تو چه کنی ؟عشق چه کند ؟محبوب که مشتاق تر است ،چه کند؟

وصیت نامه را با پیکر پاکش آوردند روی این آخرین وصیت نامه اش .کلی دقت کردم تا توانستم همین جملات را از زیر سرخی خونش بیرون بکشم .نمی دانم ادامه جمله اش چه بوده؟همه ی حرف و نصیحتش چه بوده ؟

همه ی خاطرات زندگی ،گفته ها ،دست نوشته ها ،و خلقیاتش را مرور کرده ام ؛حتی وسایلش را هم به دقت وارسی کرده ام اما فعلا به هیچ نتیجه ای نرسیدم .تنها یک چیز جدید پیدا کرده ام؛یک جمله پشت جلد قرآن جیبی اش نوشته بود :<حاضرم صد بارگمنام کشته شوم در راه حق ،اما حتی یکبار هم راه شهدا گمنام نباشد .>

همیشه از پازل درست کردن ،بنایی و خانه ساختن و هرچه که درست کردنش با کنار هم چیدن  اجزای متفاوت جور می شد ،خوشش می آمد .حتی وقتی می خواست برود جبهه ازش خواستم نرود .گفت که چه بسا یک گروه با حضور یک نفر کامل بشود و به موفقیت برسد .

نمی دانم ،شاید خودش خواسته وصیت نامه اش نیمه کاره باشد تا من تکه گم شده اش را پیدا کنم و به آن بچسبانم .

تازگی ها شروع کرده ام هر حرف و گفت و شنود و خاطره ای که از او  دارم و پیدا می کنم ،توی یک دفتر کنار هم بنویسم ؛شاید رمزی در آنها نهفته باشد ؛مثلا همین امروز توی وسایلش یک تکه روزنامه پیدا کردم که دور جمله ای با زغال خط کشیده بود.جمله این بود : (تو برو خود را باش ) . این را هم توی آن دفتر نوشتم .برای من حتی شماره کفش و پوتینش هم می تواندیک سرنخ باشد ؛

آن ها را هم یادداشت کرده ام .

شماره سایز لباساش را هم نوشته ام ،شاید همین ها باعث بشود یک روز جستو جویم به نتیجه برسد .خود برادرم برای رمز گشایی وصیت نامه اش راه حل داده است ؛گفته اگر همه ی زندگی اش را وارسی کنم و در آن دقت نمایم ، همه ی حرف و نصیحت و وصیتش را کشف کنم.

من معتقدم باید با جستو جویم ادامه بدهم شاید چیزی که دنبالش هستم ،تکه ای از پازل موفقیت و سعادتم باشد .فقط خدا کند برای پیدا کردن این رمز ،نیاز به نبش قبر نباشد ،چون آنوقت واقعا دیگر نمی دانم چه کنم ....

سلام چه خبر

سلام به دوستان عزیزم  ولادت حضرت زهرا را به شما تبریک می گویم .

صلوات خاصه حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها  عبارت است از( اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سر مستودع فیها بعددها ما احاط بهی علمک )که بسیاری  از استادان و معلمان معرفتی خودم ،یاد آن حضرت را که  بین شیعیان هم  کمرنگ شده است.

 خواندن خطبه فدک وخطبه ی حضرت زهرا  که بهترین و زیباترین از لحاظ بار متنی می باشدرا سفار ش کردند .

انشاالله با هر بار خواندم ما  نیز به مادرم حضرت زهرا ارادتمان را ثابت کنیم .             یا فاطمه الزهرا