بهار ولایت

بهار، همه طراوتش را مدیون یک گل است: گل زیبای نرگس.

بهار ولایت

بهار، همه طراوتش را مدیون یک گل است: گل زیبای نرگس.

√√√استاد رائفی پور


گاهی با خودم فکر میکنم که
دوست داشتم در زمان کدام امام به دنیا می آمدم
و یاری اش میکردم؟
یک موقع میگفتم زمان امام حسین(ع) می بودم،
یک موقع میگفتم زمان امیرالمؤمنین می بودم،
میگفتم نه اقا امام حسن مجتبی خیلی مظلوم بود،
زمان ایشون می بودم
اما دودوتا چهارتا کردم
دیدم بهترین موقع، همین زمانه !!!
چون هرچه فکر میکنم میبینم سخت ترین کار همین امروزه،
بیشترین اَجر هم همین امروزه.
فرق ما با امت ائمه دیگر در این است که
آنها دیدند و عاشق شدند،
ما ندیده عاشق شده ایم .
شما خودتان را بزارید جای خدا،
این عدل است که
هر دوتای اینها باهم برابر باشند؟
نه،
روایت داریم منتظران مهدی(عج)
ثواب شهادت 70 نفر در رکاب پیامبر (ص) در بدر و احد
را دارند.

رد پای اسرائیل در یمن



در جریان بمباران های جنگنده های نیروی هوایی سعودی به پایتخت یمن از تسلیحات ممنوعه استفاده شده است

خبرنگار ویژه ی شبکه ی تلویزیونی لبنانی " المنار" از صنعاء اطلاع داد ، در جریان بمباران های جنگنده های نیروی هوایی سعودی به مناطق جبل نقم و فج عطان پایتخت یمن از تسلیحات ممنوعه ای که در سطح بین المللی قابل اعمال نیست " استفاده شده است. بر اساس بیانیه ی این شبکه ، این نوع جدیدی از اسلحه است که برای جنگنده های اسرائیلی ساخته شده و در جریان بمباران مناطق یمن آزمایش می شود تا تاثیر آنرا برای حملات احتمالی آینده به مواضع هسته ای ایران بسنجند.

آقا مرتضی آوینی

آقا مرتضی
................................
بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

ناگهان پژواکی عاشقانه از زمین برخاست و روایت دیگری از فتح، در سرزمین فکّه به تصویر کشیده شد.
متولّد ۲۰ مهر ۱۳۲۶ .
دانشجوی دانشکده‌ی هنرهای زیبای تهران همراه با روحی لطیف و ذوقی ادبی که بهار جان‌ها را درمی‌یابد :
« خاک محتاج زمستان است تا پذیرای بهار شود و جان محتاج صوم است تا روح به ابتذال ربیع واصل شود تا خورشید عشق از افق جان طلوع کند و نسیم لطف بوزد و درخت دل به شکوفه بنشیند و این بهار درون است. »
 
ادامه مطلب ...

زندگی با طعم نگاهِ شهید

زندگی با شهدادوستی میگفت گلستان شهدا که رفتی،
فکر کن!
مجسم کن که بالای هر مزار شهیدی ، خود آن شهید ایستاده و در چشمانت زل میزند!
میگفت دو هفته که این کار را کنی،
هفته سوم نتیجه اش را میبینی!...

   ادامه مطلب ...

این راه شهید داده است ؟!!

 -یه عده مردهای 17 و18 ساله تو قالب 14 تا گروه 14 نفره هم پیمان شدند که هجرت کنند ازخود و جهاد کنند برای خدا , خودسازی کنند و خدمت رسانی
یه مسجد , یه مدرسه , یه مرکز فرهنگی با چندتا حمام و...
-
گروه سازندگی سوم داشت مهیّای رفتن می شد که یه مرد 17 ساله پس از دیدار با ستاره های شهر , وداع سختی کرد با مادرش و جهاد جانانه ای آغاز کرد، در جبهه ی سازندگی پشت کوه
-
مرد 17 ساله بد جوری گُر گرفته بود , روز آخر کار موقع بازدید از منطقه پای رفیقش لغزید لب آب , افتاد ...  مرد 17 ساله رفت نجاتش بده دیگه برنگشت .
14
روز رفقاش گشتن وگشتن , زیر و رو کردند اون رودخونه ی خروشان رو , پیدا نشد
 ,
غواص اومد , هلی کوپتر اومد , گروه تجسس اومد , پیدا نشد
 ,
روز چهاردهم خودش خیلی آروم , اومد کنار آب آروم آروم
 
شده بود اون مرد 17 ساله ی گُر گرفته
-
با چهارتا مدال افتخار 
                                 
" هجرت”  
  "                                             
جهاد
  "                                                         
ایثار
  "                                                                    
شهادت

قوطی خالی کمپوت


قوطی خالی کمپوت

کمپوت شهدا برادر رزمنده سلام ، من یک دانش آموز دبستانی هستم . خانم معلم گفته بود که برای کمک به رزمندگان جبهه های حق علیه باطل نفری یک کمپوت هدیه بفرستیم .با مادرم رفتم از مغازه بقالی کمپوت بخرم...

 

« بسم الله الرحمن الرحیم »

نامه نوشته بود :

" برادر رزمنده سلام ، من یک دانش آموز دبستانی هستم . خانم معلم گفته بود که برای کمک به رزمندگان جبهه های حق علیه باطل نفری یک کمپوت هدیه بفرستیم .
با مادرم رفتم از مغازه بقالی کمپوت بخرم . قیمت هر کدام از کمپوت ها رو پرسیدم ، اما قیمت آنها خیلی گران بود ، حتی کمپوت گلابی که قیمتش 25 تومان بود و از همه ارزان تر بود را نمی توانستم بخرم .
آخر پول ما به اندازه سیر کردن شکم خانواده هم نیست . در راه برگشت کنار خیابان این قوطی خالی کمپوت را دیدم برداشتم و چند بار با دقت ان را شستم تا تمیز تمیز شد . حالا یک خواهش از شما برادر رزمنده دارم ، هر وقت که تشنه شدید با این قوطی آب بخورید تا من هم خوشحال بشوم و فکر کنم که توانستم به جبهه ها کمکی کنم."

بچه ها تو سنگر برای خوردن آب توی این قوطی نوبت می گرفتند ، آب خوردنی که همراهش ریختن چند قطره اشک بود..