بهار ولایت

بهار، همه طراوتش را مدیون یک گل است: گل زیبای نرگس.

بهار ولایت

بهار، همه طراوتش را مدیون یک گل است: گل زیبای نرگس.

به مناسبت ازاد سازی خرمشهر

در عکس، آیت الله «خامنه ای»، با لباس خاکی رنگ، به همراه «سید محمدعلی جهان آرا» فرمانده ی سپاه ناحیه ی «خرمشهر» با لباس سبز سپاه، در یکی از خانه های نیمه ویران «کوت شیخ» در حال بازدید از بخش های اشغالی «خرمشهر» هستند.
یک سال پس از ثبت این تصویر، خرمشهر به دست توانای رزمندگان اسلام آزاد شد، در حالی که «سید محمدعلی جهان آرا» و بسیاری از همرزمانش، بال در بال ملائک گشوده بودند.

روحمان با یادشان شاد

یا علی

به گزارش وبگردی باشگاه خبرنگاران به نقل از عماد نیوز ، پس از انتشار خبر حمله تکفیری‌ها و وهابیون افراطی به مرقد مطهر "حجر بن عدی” و ربودن پیکر مطهر یاور امیرالمومنین (ع)، تصویری در شبکه خبری الغوطه الشرقیه که وابسته به معارضین سوری است منتشر گردید که ادعا شده است این تصویر متعلق به پیکر مبارک "حجر بن عدی” ، از صحابه رسول خدا(ص) و امیرالمومنین(ع) می باشد.



لازم به ذکر است که تاکنون هیچ منبع معتبری این عکس را تایید و یا تکذیب ننموده است.

حجاب نگاه شهدا :

—

واماتو ای خواهر!به حفظ حجاب وعفت ووقارت همت کن که فاطمه الزهرا سلام الله علیها الگو واسوه ی شماست.مبادابا کارهای ناپسند حاصل خون شهداراهدردهی ویک مشت آدم های عوضی ازخدابی خبرراازخودراضی کنی.

شهیدمحمدرضاخالصی


حجاب نگاه شهدا :

خواهران حجاب خود را که یادگاری از زهرای مرضیه (سلام الله علیها)است ،محکم نگه دارند که حجاب آنها والاتر از خون شهیدان است .خواهران ما بدانند که تمام این خون ها برای شرف و ناموس اسلام است باید خود را از غیر محارم محافظت کرده و حجاب اسلامی را رعایت نمایند.

شهید سعید کاظمی

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله :

هرکس بازن نامحرمی دست دهد ،همانا خشم خدا را به خود خریده است و کسی که با نامحرم ارتباط برقرار کند ،در زنجیره ای از آتش به مراه شیطان خواهد بود و سپس به سوی آتش جهنم انداخته می شود .من لایحضره الفقیه،ج4ص14

به احترام سادات

آمدم چادر فرماندهی گروهان برادر تورجی نشسته بود جلو رفتم و سلام کردم طبق معمول به احترام سادات بلند شد .

گفتم :شرمنده محمد اقا !من با یکی از دوستان قرار دارم باید بروم مرخصی و تا عصر بر گردم.

بی مقدمه گفت :نه نمیشه !گفتم :من قرار دارم .اون آقا منتظر منه !

دوباره با جدیت گفت:همین که شنیدی .

کمی نگاهش کردم با تمام احترامی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلی جدی بود.

عصبانی شدم .از چادر بیرون آمدم و با ناراحتی گفتم :شکایت شما رو به مادرم می کنم !

هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بود م .دوید دنبال من .پای  برهنه دستم گرفت و گفت :این چی بود گفتی ؟!

به صورتش نگاه کردم .خیس از اشک بود .بعد ادامه داد :این برگه مرخصی .سفید امضا کردم .هر چقدر دوست داری بنویس !اما حرفت رو پس بگیر !

گفتم :به خدا شوخی کردم اصلا منظوری نداشتم .خودم هم بغض کرده بودم .فکر نمی کردم اینگونه باشد .

یک سال از آن ماجرا گذشت .

چند ساعت قبل از شهادتش بود .مرا دید باز یاد آن خاطره تلخ را برای من زنده کرد و پرسید :راستی اون حرفت را پس گرفتی ؟!

گفتم :به خدا غط کردم من به کسی شکایت نکردم اصلا غلط می کنم چنین کاری انجام بدهم.

برداشتی از کتاب یا زهرا شهید تورجی زاده

بسم رب شهدا و صدیقین

هر لحظه هر جا که توی خاک سرزمین نور پا می گذاری گویا این شهدا این قدر تو را عزیز می دانند که اجازه می دهند بر روی اجزای بدنشان پا بگذاری .نمی دونم از من که این دوره ایم کاری میشه انجام داد به ارزش خون شما یا نه ؟یا کاری می تونم انجام بدم که  بذارم نامم گمنام بمونه یا نه ؟غیر از ایثار و از خودگذشتگی ای شهیدان ای برادران ای خواهران ای کسانی که مضمون این حدیثید

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

چطور دلم را به آن عشق برسانم و مانند شما بشم ؟