آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان! /قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران.
آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان /دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!.
قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا!/ اصلا به این نوشته بگویید «داستان».
آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان!
قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران
آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان
دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!
قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا!
اصلا به این نوشته بگویید «داستان»
من خسته ام از آتش و از خاک، از زمین
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!
آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کویر
باران بیار و باز بباران از آسمان
اهل بهشت یا که جهنم؟ خودت بگو!
آقا اجازه! ما که نه در این و نه در آن!
«یک پای در جهنم و یک پای در بهشت»
یا زیر دستهای نجیب تو در امان!
آقا اجازه!............................
.......................................!
باشد! صبور می شوم اما تو لااقل
دستی برای من بده از دورها تکان...
آقا اجازه! خستهام از این همه فریب
از های و هوی مردم این شهر نانجیب
آقا اجازه! پنجرهها سنگ گشتهاند
دیوارهای سنگی از کوچه بی نصیب
آقا اجازه! باز به من طعنه میزنند
عاشق ندیدههای پر از نفرت رقیب
«شیرین»ی وجود مرا «تلخ» میکنند
«فرهاد»های کینه پرست پر از فریب
آقا اجازه! «گندم» و «حوا» بهانه بود
«آدم» نمیشویم! بیا: ماجرای «سیب»!
باشد! سکوت میکنم اما خودت ببین ... !
آقا اجازه! منتظرند اینهمه غریب ....
وصیت امام به سفیان ثورى :
سفیان مىگوید: صادق، فرزند صادق یعنى جعفر بن محمد علیهما السلام را دیدار و عرض کردم: اى فرزند رسول الله! مرا توصیه و سفارش بفرمائید.
امام: اى سفیان! شخص دروغگو مروت و مردانگى، و آدم بیحال دوستى و رفاقت، و انسان حسود راحتى ندارد، و شخص بد اخلاق، به سیادت و آقائى نمىرسد.
سفیان: باز بفرمائید.
امام: اى سفیان! به خدا اطمینان داشته باش تا مؤمن راستین شوى و به قسمت خدا راضى باش تا بى نیاز گردى و با همسایهات به خوبى رفتار کن تا مسلمان شمرده شوى و هرگز با شخص فاجر و نابکار هم صحبت و رفیق مباش که او فجور و زشتکارى به تو یاد مىدهد و همیشه در مسائل زندگى با کسانى که از خدا خشیت دارند، مشورت کن.
سفیان: باز بفرمائید.
امام :اى سفیان! هر کس خواهان عزت باشد بدون قوم و خویش، و بى نیازى
بخواهد بدون مال و دارائى، و طالب شکوه و عظمت باشد بدون سلطنت و حکومت،
باید از چهار چوب ذلت و خوارى معصیت بیرون آید و به دایره عزت طاعت الهى
قدم بگذارد .
یک روز سفیان به امام صادق (ع) عرض کرد: از حضورتان نمىروم مگر آنکه مرا حدیث بفرمائید.
امام فرمود: من براى تو حدیث بازگو مىکنم، ولى زیادى حدیث تو را سود نمىبخشد.
اى سفیان! هرگاه خداوند نعمتى به تو عطا کرد و تو دوست داشتى که آن نعمت براى تو پایدار بماند، پس فراوان حمد و سپاس خدا را به جاى آور که خداوند عزوجل در قرآن مىفرماید: «لان شکرتم لازیدنّکم» (اگر سپاس گوئید بر (نعمت) شما مىافزائیم). و{ ابراهیم 7}
اگر روزى تو اندک شد و دیر به تو رسید، زیاد استغفار کن که در قرآن مىفرماید: استغفروا ربکم انه کان غفاراً یرسل السماء علیکم مدراراً و یمددکم بأموال و بنین و یجعل لکم جنات و یجعل لکم أنهاراً . (از خداوند طلب مغفرت کنید که او{ البقره 171} بسیار عفو کننده است. آسمان را براى شما مىباراند و شما را با دارائیها و فرزندان کمک و یارى مىکند و براى شما باغها و بهشتها قرار مىدهد و رودها و چشمهها جارى مىسازد).
اى سفیان! هرگاه از دست سلطان و جبارى محزون و دلگیر شدى زیاد «لاحول ولا قوة الا بالله» بگو که آن کلید فرج و گشایش و گنجى از گنجهاى بهشتى است .
سفیان پس از شنیدن این نصایح و وصیتها با حرکات دستش مىگفت سه سفارش و چه سفارشهائى !
انقلاب ما در راه آن هدفى که امام زمان براى تأمین آن هدف مبعوث مىشود و ظاهر مىشود یک مقدمهى لازم و یک گام بزرگ بوده . ما اگر این گام بزرگ را برنمىداشتیم، یقینا ظهور ولىعصر(عج) به عقب مىافتاد.
با این انقلاب که مانع را که همان دستگاه و نظام پلید ظلم در این گوشهى دنیا بود و سرطان بسیار خطرناک و موذى و آزاردهندهاى بود این را کندید و قلع و قمع کردید..
نایب امام زمان، امام خامنه ای
ﯾﻮﻧﺲ اﺑﻦ ﯾﻌﻘﻮب از اﻣﺎم ﺻﺎدق ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم ﻧﻘﻞ ﮐﺮدﻩاﺳﺖ: درﺧﺼﻮص ﻣﻮﻣﻨﺎن، ﻫﺮ ﺑﺪﻧﯽ ﮐﻪ ﭼﻬﻞروز آﺳﯿﺒﯽ ﺑﻪ آن وارد ﻧﺸﻮد، ﻣﻠﻌﻮن اﺳﺖ و دور از رﺣﻤﺖ ﺧﺪاوﻧﺪ ...
« بسم الله الرحمـن الرحیــم »
ﯾﻮﻧﺲ اﺑﻦ ﯾﻌﻘﻮب از اﻣﺎم ﺻﺎدق ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم ﻧﻘﻞ ﮐﺮدﻩاﺳﺖ: درﺧﺼﻮص ﻣﻮﻣﻨﺎن، ﻫﺮ ﺑﺪﻧﯽ ﮐﻪ ﭼﻬﻞروز آﺳﯿﺒﯽ ﺑﻪ آن وارد ﻧﺸﻮد، ﻣﻠﻌﻮن اﺳﺖ و دور از رﺣﻤﺖ ﺧﺪاوﻧﺪ. ﮔﻔﺘﻢ: واﻗﻌﺎ ﻣﻠﻌﻮن اﺳﺖ؟ ﻓﺮﻣﻮدند: ﺑﻠﻪ. ﮔﻔﺘﻢ: واﻗﻌﺎ؟ ﺑﺎز ﻓﺮﻣﻮدند: ﺑﻠﻪ.
ﭘﺲ ﭼﻮن اﻣﺎم ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﻣﻄﻠﺐ ﺑﺮای ﻣﻦ را ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮدند، ﻓﺮﻣﻮدند: ای ﯾﻮﻧﺲ! از ﺟﻤﻠﻪ ی ﺑﻼ و آﺳﯿﺐ ﺑﻪ ﺑﺪن ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺮاش ﭘﻮﺳﺖ و ﺿﺮﺑﻪ ﺧﻮردن و ﻟﻐﺰﯾﺪن و ﯾﮏ ﺳﺨﺘﯽ و ﺧﻄﺎ ﮐﺮدن و ﭘﺎرﻩ ﺷﺪن ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺶ و ﭼﺸﻢ درد و ﻣﺎﻧﻨﺪاﯾﻨﻬﺎ اﺳﺖ، ﻧﻪ ﻟﺰوﻣﺎ ﻣﺼﯿﺒﺖﻫﺎی ﺑﺰرگ. ﻣﻮﻣﻦ ﻧﺰد ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺎﻓﻀﯿﻠﺖﺗﺮ و ﮔﺮاﻣﯽﺗﺮ از آن اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﮕﺬارد ﭼﻬﻞ روز ﺑﺮ او ﺑﮕﺬرد و ﮔﻨﺎﻫﺎن او را ﭘﺎک ﻧﻨﻤﺎﯾﺪ؛ وﻟﻮ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻏﻢ ﭘﻨﻬﺎن در دلی ، ﮐﻪ او ﻧﻔﻬﻤﺪ اﯾﻦ ﻏﻢ از ﮐﺠﺎ ﺣﺎﺻﻞ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ.
ﺑﻪ ﺧﺪا ﻗﺴﻢ، وﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ از ﺷﻤﺎ ﺳﮑﻪﻫﺎی درﻫﻢ را در ﮐﻒ دﺳﺖ وزن ﻣﯽﮐﻨﺪ و ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻘﺼﺎن آن ﺷﺪﻩ و ﻏﺼﻪدار ﻣﯽﺷﻮد، ﺳﭙﺲ دوﺑﺎرﻩ وزن ﻣﯽﮐﻨﺪ و ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽﺷﻮد ﮐﻪ وزﻧﺶ درﺳﺖ ﺑﻮدﻩ، ﻫﻤﯿﻦ ﻏﺼﻪ ﮐﻮﺗﺎﻩ و ﮔﺬرا...ﻣﻮﺟﺐ آﻣﺮزش ﺑﺮﺧﯽ از ﮔﻨﺎﻫﺎن اوﺳﺖ.
اﻟﻮﺳﺎﺋﻞ: ۱۱ / ۵۱۸ ج ۲۱ اﻟﺒﺤﺎر: ۷۶ / ۳۵۴ ج ﻋﻦ ﻛﻨﺰ اﻟﻜﺮاﺟﻜﯽ: ص ۶۳ ﺑﺈﺳﻨﺎدﻩ ﻋﻦ ﯾﻮﻧﺲ ﺑﻦ ﯾﻌﻘﻮب
پ.ن: از امام ره نقل شده وقتی یکی از نزدیکان شان از اذیت ها و گریه های بچه اش گلایه کرده بود، امام فرموده بودند کاش جای شما بودم، شما نمی دانید با تحمل این رنج چه اجری می برید.
برادر
رزمنده سلام ، من یک دانش آموز دبستانی هستم . خانم معلم گفته بود که برای
کمک به رزمندگان جبهه های حق علیه باطل نفری یک کمپوت هدیه بفرستیم .با
مادرم رفتم از مغازه بقالی کمپوت بخرم...
« بسم الله الرحمن الرحیم »
نامه نوشته بود :
"
برادر رزمنده سلام ، من یک دانش آموز دبستانی هستم . خانم معلم گفته بود
که برای کمک به رزمندگان جبهه های حق علیه باطل نفری یک کمپوت هدیه بفرستیم
.
با
مادرم رفتم از مغازه بقالی کمپوت بخرم . قیمت هر کدام از کمپوت ها رو
پرسیدم ، اما قیمت آنها خیلی گران بود ، حتی کمپوت گلابی که قیمتش 25 تومان
بود و از همه ارزان تر بود را نمی توانستم بخرم .
آخر
پول ما به اندازه سیر کردن شکم خانواده هم نیست . در راه برگشت کنار
خیابان این قوطی خالی کمپوت را دیدم برداشتم و چند بار با دقت ان را شستم
تا تمیز تمیز شد . حالا یک خواهش از شما برادر رزمنده دارم ، هر
وقت که تشنه شدید با این قوطی آب بخورید تا من هم خوشحال بشوم و فکر کنم که
توانستم به جبهه ها کمکی کنم."
بچه ها تو سنگر برای خوردن آب توی این قوطی نوبت می گرفتند ، آب خوردنی که همراهش ریختن چند قطره اشک بود..
ایـن کـوزه تـرک خــورد چـه جـای نـگـرانـیـسـت؟!/
مــن سـاخـتـه از خـــــــاک کـویـرم کــ ه بـمـیــرم..
خــامـوش نـکـن آتـــــــــــش افــروخـتـــــه ام را/
بـگـذار بـمـیــرم کــ ه بـمـیــرم کــــ ه بـمـیــــرم...
در راه رسیـدن بــ ه تـــو گـیـرم کــ ه بـمـیـــــــرم
اصـلا بــ ه تـــو افـتـــاد مـسـیـرم کــ ه بـمـیـــــرم
یـک قـطـره ی آبــــم کــ ه در انـدیـشـه ی دریــــا
افـتـادم و بـــایـد بـپـذیــرم کـــــ ه بـمـیـــــــــــرم
یا چـشـــــم بـپـوش از من و از خـویـش برانــــــم
یــا تـنــگ در آغــــــوش بـگـیـرم کــــ ه بـمـیــــرم
ایـن کـوزه تـرک خـورد چـه جـای نـگـرانـیـسـت؟!
مــن سـاخـتـه از خـــــــاک کـویـرم کــ ه بـمـیــرم
خــامـوش نـکـن آتـــــــــــش افــروخـتـــــه ام را
بـگـذار بـمـیــرم کــ ه بـمـیــرم کــــ ه بـمـیــــرم !
** استــــاد فــاضــــل نــــظـری **