ما فرفره نداشتیم. بچههای کدخدا داشتند اما همبازی ما نبودند که دست ما
بدهند. مسعود و مجید نقشهاش را کشیدند و مصطفی بند و بساطش را جور کرد. ما
که فرفرهدار شدیم، لبخند نشست روی لبهای بابابزرگ. گفت: «دیدید میشود،
میتوانید!»
پرستاری در یکی از بیمارستان های استرالیا که ویژه نگهداری از بیماران در
شرف مرگ بوده، بر اساس گفته های بیماران در آخرین لحظات عمر عمده ترین
موارد پشیمانی و حسرت آنان را جمع آوری و دسته بندی کرده است.
حـتی بــرای آه کشـــیدن هـم هــــوا کــــم اســــت .
برف پاک کن بیهوده جان می کَند…
باران این سوی شیشه است