هنوز باورم نمی شود .....

هنوز باورم نمی شود ......

هنوز باورم نمی شود  این قدر تغییر کرده باشی .....

بعد از چند ماه که دوباره دیدمت گلویم را بغض گرفته بود و می ترسیدم که نتوانم تو را

که مظهری از جلوه ی عشقی را از نزدیک ببینم .....

نگران شدم که تو که برایم هویت ،سرنوشت و آینده ام بودی و هستی را از من بگیرند ....  

کعبه با تو هستم

اما انگار این همجوارانت نمی فهمند و نمی دانند که چه اتفاقی دارد می افتد وقتی حلقه ای را در اطرافت دیدم دیگر فهمیدم که چه مصیبتی ممکن است اتفاق بیافتد و سنت و اصل حج ابراهیمی  را فراموش کنند.....

مگر تو چه کم داری از واتیکان که خانه ای جرات قد علم کردن در مقابل اورا ندارد.اما کسانی جرات می کنند که تو که مظهر تمام ادیانی را کم جلوه کنند آن هم با ساختن بنا های  بلند و پوچ که حتی غیر مسلمانان هم در برابرش موضع می گیرند و تعجب می کنند ...............

زائرانت می گویند که دوست نداریم نگاهمان به ساختمان هایی بیافتد که مشرف بر توست ..........

ساکنانت فقط از ما ایرانیها و غیر مسلمانان انتظار دارند فریادمان را بر سر کسانی که چنین بلایی بر سرت آوردند

بزنیم.........

مسئله فقط این نیست !!!!!

دیگر نمی توانم به دوستدارانت نگویم که آبی را انتظار داشتند پاکترین وزلال ترین باشد ، ابی  که از زیر پاهای نوزاد هاجر به جوشش در آمد را نخورند چون آلوده به مواد از جمله نیترات شده است .

دیگر نمی توانم به دوستدارانت نگویم که خانه ی بهترین همسر پیامبر را آن هم به بهانه ی گسترش و توسعه تخریب کرده اند و به جای آن منفور ترین مکان برای یک انسان را آنجا قرار دادند.

هنوز باورم نمی شود ........