خروج از ایران
این مدعی حقوق بشر پس از آزادی به اروپا و سپس آمریکا رفت و به نگارش مقالاتی علیه نظام اسلامی و ادامه روند اتهامزنی بدون هیچ سند و مدرکی پرداخت و با بسیاری از چهرههای معاند نظام اسلامی و خوانندگان فراری دیدار و همفکری نمود.
وی در سفرهای مختلف خود در اروپا و آمریکا همچنین با بیش از بیست نفر از به ظاهر اندیشمندان جهان از جمله آنتونی گیدنز، یورگن هابرماس، دیوید هلت، نوآم چامسکی، ریچارد رورتی، فوکویاما، رابرت بلا، نیکی کدی، خالد ابوالفضل، السدر مکاینتایر، مارتا نونپام، مارشال برمن، رونالد رورکین، نانسی فریزر، مایکل سندل، چارلز تیلور، فیلیپ پتیت، عبدالحی عبدالنعیم، خوزه کازاناوا و اولیور روآ ملاقات و با آنان به گفتگو پرداخت.
اکبر گنجی در یکی از کنفرانس های مراسم دریافت جایزه قهرمان آزادی مطبوعات در وین
وی همچنین بخاطر فعالیت های هتاکانه رسانه ایش در دوران حضور در ایران و سخنانش در مخدوش ساختن چهره جمهوری اسلامی ایران در اذهان عمومی مردم جهان، جوایز متعددی از جشنواره ها و انجمن های وابسته صهیونیستی و نهادهای حقوق بشری غربی دریافت نمود.[33]
دریافت جایزه از مؤسسات غربی با پاس مقالات هتاکانه و تهمت های بی پایه و اساس
در جریان حوادث پس از انتخابات 1388 نیز گنجی با حضور در تجمعات ضد انقلاب خارج نشسین، حمایت خود را از سران فتنه اعلام کرد و این در حالی بود که چندی بعد باز هم در یک چرخش آشکار، اپوزیسیون خارجنشین را هم شوکه کرد و هر گونه ادعای تقلب در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری را ادعایی گزاف دانست.
حضور گنجی در تجمعات پرتعداد! اپوزیسیون خارجنشین در حمایت از ادعای تقلب گسترده در انتخابات ریاست جمهوری 1388
دگردیسی فکری طی دو دهه/از افراط در انقلابیگری تا ژست روشنفکری
وی در حالی اکنون با ژست روشنفکری نظام جمهوری اسلامی را متهم به اقدامات ضد حقوق بشری می کند که در اوایل دهه 60 در پاسخ به سؤالی در گزینش یک نهاد، درباره اقدامات دادگاه انقلاب و اینکه کدام کارهای دادگاه انقلاب مورد تأیید شما بوده و کدامیک مورد تأیید شما نیست، اینچنین نوشته بود:"آنکه مورد تأیید ماست، اعدام مفسدین است و آنکه نیست، برخورد مکتبی نکردن با ضد انقلاب است که هزاران ساواکی و گروهه ای ضد انقلاب در کمال مطلق آزادی، هر کاری دلشان می خواهد می کنند".
وی همچنین در حالی انقلابیون ایران را به بنیادگرایی و تندروی متهم می نماید که در ابتدای پیروزی انقلاب و پس از استعفای بازرگان از دولت موقت، گفته بود "ببینید، دولت بازرگان دولتی نبود که انقلابی باشد و برخوردش به جای اینکه برخورد مکتبی باشد، یک برخورد سیاسی بود و در آن جو که احتیاج به یک دولت انقلابی با برخورد مکتبی بوده، این دولت ازش کاری ساخته نبود و فشار مردم از یک طرف و پیام های امام که دولت، انقلابی نیست از طرف دیگر، و ملاقات آمریکایی ها از طرف دیگر و بالاخره اشغال سفارت آمریکا باعث استعفای دولتش شد".[34]
دفاع از همجنسبازی
اکبر گنجی در مقاله ای به نام "همجنس گرایی اقلیتی ناحق و فاقد حقوق" که مستقیماً در پاسخ به آرای "محسن کدیور" درباره عدم جواز عقلی و شرعی همجنسگرایی در روشنفکری دینی نوشته شده پس از ذکر آرای او همجنسگرایی را "همچون یهودیت و بهائیت و تسنن و تشیع، یک سبک متفاوت زندگی محسوب" می کند و مینویسد:
"کدیور میگوید مجازات شدید همجنسگرایان از احکام ثابت و دائمی شرعی است. ملاک و معیار تمایز احکام موقت از دائمی چیست تا بر اساس آن ملاک گفته شود مسألهای جزو احکام دائمی اسلام است؟ کدیور میگوید مسلمانی مطلقاً با همجنسگرایی نمیسازد. ملاک و معیار مسلمانی چیست تا بر مبنای آن ملاک بفهیمم چه چیز با مسلمانی سازگار است و چه چیز ناسازگار؟...
گنجی در جمع ضد انقلاب
کدیور همجنسگرایی را امری غیرعقلانی، غیرانسانی، انحراف از مسیر صحیح بشری و تأسف بار به شمار میآورد. اما هیچ دلیلی برای موجه کردن مدعای خود ارائه نمیکند. پرسش این است: مسیر صحیح بشری چیست؟ مگر فقط یک راه صحیح وجود دارد که بشریت باید آن را طی کند؟ آیا نفی پلورالیسم و قبول انحصار گرایی معرفتی و اجتماعی لازمهی منطقی این مدعا نیست؟
تا آنجا که من میفهمم، هر رفتاری که از آدمیان سر میزند (خوب و بد) عملی انسانی است؛ نه غیرانسانی یا حیوانی. انسان همان موجودی است که در تاریخ خود را محقق کرده (انسان واقعی مطابق تعاریف پسینی) نه انسانی آرمانی که وجود خارجی ندارد (انسان خیالی مطابق تعاریف پیشینی) ...همجنسگرایی همان قدر انسانی است که ناهمجنسگرایی. عدالتورزی همان قدر انسانی است که ظلم و بیداد. با این تفاوت که عدالت از نظر اخلاقی فضیلت است و ظلم رذیلت».[35] وی همچنین در مقاله ای تحت عنوان "از حق بهایی بودن تا بهایی صاحب حق بودن" بر خلاف فتوای غالب فقهای شیعه مبنی بر ضاله بودن فرقه بهاییت، به دفاع از حقوق بهائیان پرداخت.[36]
زیر سؤال بردن الهی بودن قرآن
اکبر گنجی به تدریج پای خود را از حد زیر سؤال بردن نظام جمهوری اسلامی فراتر نهاد و به تقلید از افرادی چون سروش و شبستری و به اسم "عقلانی کردن معتقدات دینی" به انکار بدیهی ترین اعتقادات مسلمین همچون کلام خدا بودن قرآن کریم، خاتم بودن پیامبر اسلام، وجود زندگی پس از مرگ و... پرداخته است.
گنجی با ایجاد شبهاتی بی پایه و اساس پیرامون سخن خدا بودن قرآن کریم، مدعی می شود قرآن می تواند سخنی غیرالهی و برساخته ذهن پیامبر باشد[37] چرا که دارای تناقضات عدیده ای است! حال آنکه سخن خدا باید مبری از تناقض باشد.[38]
وی با طرح این سؤال که "آیا گزاره "قرآن کلام خداست"، مدعایی قابل اثبات و خرد پذیر است؟ از میان دو مدل رقیب ، "قرآن کلام خداست" و "قرآن کلام محمد است" ، احتمال صدق کدامیک بیشتر است؟» می گوید: "تمام ادعای پیامبر اسلام این است که جبرئیل کلام خدا را به اطلاع او رسانده است. حتی اگر اثبات وجود خدا امکان پذیر باشد، اثبات سخن گفتن خدا با یک شخص محال است". وی در نهایت با طرح این مقدمات مدعی می شود که "این مدعا که "قرآن سخن پیامبر است" ، سخنی غیر دینی نیست".[39]
وی در ادامه، وجود زندگی پس از مرگ را نیز مورد تردید جدی قرار داده و مدعی میشود «نه دلیلی بر صدق حیات شخصی پس از مرگ ارائه شده است، نه تصاویر بهشت و جهنم قابل دفاع عقلانی است». وی چهره به تصویر کشیده شده از بهشت و جهنم در قرآن را نتیجه «عصر بودن» قرآن دانسته و به تقلید از سروش، ادعا میکند که بهشت و جهنم به تصویر کشیده شده در قرآن «تصویر صورت های اسطورهای عصری است که تجربه ی دینی در آن محقق شده است».[40]
انکار وجود امام زمان(عج)
گنجی پس از طرح ادعای "کلام پیامبر بودن قرآن" با نگارش مجموعه مقالاتی تحت عنوان "امام زمان به چه کار فقها میآید؟" به طرح ادعاهایی به تردید در وجود امام عصر(عج) پرداخت و مدعی شد "تاکنون حتی یکدلیل بر وجود ”موجود مقدس و معصومی با عمر بیش از هزار و دویست سال" (مهدی موعود) اقامه نشده و اساساًاقامه شدنی نیست».[41]
وی سپس با ژستی متفکرانه! مدعی شد اولاً دلیل تاریخی متقنی در اثبات وجود امام دوازدهم شیعیان وجود ندارد و ثانیاً "به فرض آنکه بتوان از طریق تحقیقات تاریخی، اثبات کرد که امام یازدهم شیعیان فرزندیداشته اند، ادعای طول عمر بیش از هزار و دویست سال، با علم تجربی مدرن تعارض دارد" .[42]
وی سپس تلاش نمود تا اعتقاد به منجی و موعود آخرالزمان را مختص شیعیان جلوه دهد و با طرح این بحث که «در قرآن هیچ سخنی از موجودی به نام امام زمان، فرزند امام یازدهم شیعیان نیست»، مدعی شد «به همین دلیل اهل تسنن و شیعیان غیر دوازده امامی به وجود امام دوازدهم شیعیان باور ندارند. لذا می توان مسلمان یا شیعه بود و به وجود امام زمان باور نداشت».
این در حالی است که نه تنها تمام اهل سنت بلکه بسیاری از صاحبان ادیان توحیدی به وجود منجی آخرالزمان اعتقاد دارند و در برخی صحاح سته - معتبرترین کتب روایی اهل سنت - حتی بابی به نام "مهدی" وجود دارد که حکایت از باورمندی آنها به این مساله است.[43]
گنجی سپس در ادعایی مضحک در حالی که اعتقاد به وجود امام زمان(عج) از اعتقادات اصیل مسلمانان است که در زمان امامان معصوم(ع) نیز اشارات متعددی به وجود ایشان شده است، افسانه وجود امام زمان را ساخته و پرداخته روحانیون حاکم بر ایران دانست «چرا که حیات و ممات آنان وابسته و متکی بر این باور بلادلیل است. روحانیون حاکم بر ایران که با اتکا بر این باورمردم ایران را به اسارت گرفته اند» و مدعی شد «تصویر و تصور امامیه از امام زمان، با دموکراسی و حقوق بشر تعارض بنیادین دارد».[44]