بهار ولایت

بهار، همه طراوتش را مدیون یک گل است: گل زیبای نرگس.

بهار ولایت

بهار، همه طراوتش را مدیون یک گل است: گل زیبای نرگس.

حسین حاج فرج الله دبّاغ " (سروش) 1



حسین حاج فرج الله دبّاغ ملقب به عبدالکریم سروش

بسیاری، سروش را از زبده ترین[1] و تأثیرگزارترین روشنفکران دینی بعد از انقلاب اسلامی[2] می دانند. امّا به نظر می رسد سروش بیش از آنکه یک روشنفکر دینی واقعی باشد، در توهّم روشنفکری دینی به سر برده است. البته اگر روشنفکری دینی را به معنای التقاط و باز تعریف معرفت دینی بر اساس گزاره های معرفتی و تقلیدی غرب بدانیم، بی شک سروش را باید مهمترین و اثر گذار ترین روشنفکر دینی پس از انقلاب اسلامی به شمار آورد[3]، با اذعان به این نکته که در این صورت، از روشنفکر دینی، جز غربزدگی و خودباختگی فکری یک مسلمان در مقابل غرب تعریفی به دست نداده ایم. این همان روشنفکری دینی مصطلحی[4] است که در ایران، بیمار متولّد شد.




به نظر می رسد روشنفکری حقیقی که وظیفه نقّادی و اصلاح وضع موجود و آگاهی دادن به جامعه برای حرکت به سمت آرمان ها و وضعیت مطلوب را بر عهده دارد، با دین سازگار و بلکه خواسته خود دین است.[5] در این تعریف، روشنفکر ترین متفکّران عصر حاضر را باید افرادی همچون شهید مطهری دانست که در عین پایبندی به دین، به دنبال نقد و اصلاح وضع موجود جامعه دینی، آگاهی بخشی و پیشرفت جامعه دینی بوده اند. امّا آنچه مسأله اساسی است این است که بسیاری از افرادی که در سِلک روشنفکری قرار گرفته اند، غرب را آرمان و نقطه مطلوب می دانند و راه اصلاح جامعه دینی را در حرکت به سمت غربی شدن تلقّی می کنند.[6]

لذا اگرچه حرکت خود را ابتدا از اصلاح جامعه دینی آغاز می نمایند، امّا در نهایت به این نتیجه می رسند که این خود دین است که مانع تحقق آرمان آنها یعنی حرکت جامعه دینی به سمت جامعه مدرن غربی با همان فرهنگ و تمدّن است. لذا از اصلاح جامعه دینی به اصلاح دین و نهایتاً به ستیز با اصل دین می پردازند و در این مسیر اگرچه قلب ماهیت شده و از روشنفکر دینی به روشنفکر ضدّ دین تبدیل شده اند، امّا همچنان خود را روشنفکر دینی می پندارند یا حد اقل برای تأثیر گذاری بر جامعه دینی اینگونه وانمود می کنند.[7]

سروش نیز چنین مسیری را پیموده است. وی با توهّم روشنفکری دینی در سرابی گرفتار گردید که ناخواسته او را به سوی مُرداب دین ستیزی کشاند، دین ستیزی که هرچند مغرضانه و معاندانه تلقّی می شود، امّا باید ریشه های آن را در درک ناقص و سطحی و غیر روشمند از دین و توهّم فهم درست آن جستجو کرد و البته این مشکل عمده کسانی است که به جای آن که از منظر دین به تمدّن و تفکّر غرب بنگرند، و بر این اساس نقاط مثبت پیشرفت غرب را مبتنی بر اصول دینی دریافت نمایند و نقاط منفی را کنار گذارند، به بهانه آزاد اندیشی، از منظر تفکّر غربی به دین می نگرند و با مبنا قرار دادن این تفکّر به فهم دین و گزینش آن بر اساس سازگاری با تمدّن غرب می پردازند.

در این نوشته تلاش شده است، سیر تطوّرات فکری عبدالکریم سروش از سراب و توهّم روشنفکری دینی و شناخت دین تا مُرداب و باتلاق دین ستیزی تبیین گردد.

اوّل: در سراب روشنفکری دینی


  • تولّد و تحصیل

«حسین حاج فرج الله دبّاغ» که بعد ها با نام مستعار «عبد الکریم سروش» شناخته شد، در آذرماه سال ۱۳۲۴ در یک خانواده طبقه متوسط در تهران به دنیا آمد. روز تولد او با عاشورای حسینی همزمان بود و از این جهت، پدرش نام حسین را بر او نهاد. دوران کودکی و نوجوانی‌ حسین حاج فرج الله، در همین شهر گذشت. وی تحصیلات ابتدایی را در دبستان قائمیه در جنوب تهران به پایان برد و سپس وارد دبیرستان مرتضوی شد. اما پس از یک سال، بنا به صلاحدید پدر به دبیرستان تازه تاسیس علوی رفت وتحصیلات متوسّطه را در رشته ریاضی در این دبیرستان گذراند.

مدیر دبیرستان، علی‌اصغر کرباسچیان معروف به علّامه و از نزدیکان جریان انجمن حجّتیّه بود.[8] اگرچه مدرسه علوی دارای فضای مذهبی بود، امّا برخی از عناصر انجمن حجّتیّه که بدبینی خاصّی نسبت به علما و روحانیون انقلابی داشتند نیز در مدرسه علوی اشتغال داشتند. به زعم برخی، این بدبینی به روحانیت انقلابی که از طریق اعضای انجمن حجّتیه در مدرسه ریشه دوانده بود، تأثیر خود را در لایه های پنهانی شخصیت حاج فرج الله دبّاغ گذاشت،[9] تأثیری که بعد ها موجب شد تا وی از علما و روحانیونی که دین شناسان جامعه شیعی ایران بودند فاصله بگیرد و لذا از یکسو نتواند آنگونه که باید به کسب معرفت دینی و شناخت دین بپردازد و از سوی دیگر، رفته رفته در سالهای میانی عمرش، خشم و نفرت خود را از علما و روحانیون شیعه بروز دهد. ناگفته نماند که برخی نیز به عضویت دبّاغ در انجمن حجّتیه در جوانی اذعان نموده اند.[10]


حسین دبّاغ، از همان دوران دبیرستان با ادبیات و اشعار مولانا، سعدی و حافظ آشنا و مأنوس شد.

حسین دبّاغ، از همان دوران دبیرستان با ادبیات و اشعار مولانا، سعدی و حافظ آشنا و مأنوس شد. و به سبب ارتباطی که با رضا روزبه از اساتید ادیب مدرسه علوی داشت، با شرح مثنوی نیز آشنا گردید.[11] این مسأله، تأثیر زیادی در شهرت آینده وی داشت. دبّاغ توانست از ادبیّات و شعر در سخنوری خود بهره برده و از این جهت نام و آوازه خود را در فضای فکری پس از پیروزی انقلاب مطرح سازد.[12] وی در سالهای بعد از انقلاب به مثنوی خوانی حافظ خوانی و ... پرداخت. صوت زیر که قطعه ای از دیوان شمس مولانا است، نمونه ای از شعرخوانی اوست.

دانلود شعر خوانی سروش

در همین دوران بود که وی با اندیشه و افکار مهندس بازرگان و دکتر شریعتی نیز آشنا شد و زمینه آشنایی با علوم تجربی و اندیشه های غربی در وی قوّت گرفت. بازرگان به عنوان یکی از متفکّران لیبرال مذهبی یا به تعبیر بهتر، یکی از روشنفکران غربگرا، تأثیر به سزایی در شکل گیری تفکّر التقاطی و روشنفکری حاج فرج الله دبّاغ ایفا کرد.[13]

دبّاغ، به واسطه روزبه -که یکی از اداره کنندگان و از اساتید معارف اسلامی مدرسه علوی بود- با متفکّران دینی و علوم اسلامی نیز آشنایی پیدا کرد.[14] ولی این آشنایی به اندازه ای نبود که از وی یک متفکّر اسلامی بسازد، بعلاوه شرایط دوران دبیرستان و سنین نوجوانی نیز چنین اقتضایی نداشت.


علی اصغر کرباسچیان و رضا روزبه از مؤسسین مدرسه علوی

  • ورود به دانشگاه

حاج فرج الله دبّاغ پس از گذراندن دوران دبیرستان، در دانشکده داروسازى دانشگاه تهران لیسانس داروسازى گرفت.[15] در این دوران بود که وی هر از گاهی به حسینیه ارشاد می رفت و سخنرانی های دکتر شریعتی را استماع می نمود. شریعتی، پس از بازرگان، دوّمین روشنفکر مطرحی بود که حسین حاج فرج الله دبّاغ با اندیشه های او مواجه می شد.[16]

دبّاغ، پس از پایان تحصیل، دو سال در ارتش خدمت نظام وظیفه را گذراند و به دنبال آن برای انجام طرح خدمت تحصیلی مدّت پانزده ماه به بوشهر رفت. در آن شهر آزمایشگاه مواد غذایی آرایشی و بهداشتی را دایر نمود و خود اولین رئیس آن شد. سپس به تهران بازگشته و در آزمایشگاه کنترل پزشکی مشغول به کار شد و پس از چند ماه در اواخر سال 1351 ازدواج نمود.[17]

  • سفر به انگلستان برای ادامه تحصیل

دبّاغ در سال های 54-1353 هجری شمسی عازم انگلیس شد و همراه با ادامه تحصیل در رشته شیمی تجزیه بیش از 5 سال به مطالعه فلسفه غرب مخصوصاً در حوزه فلسفه تاریخ و فلسفه علم اشتغال یافت. وی به نمایندگی از آیت‌الله بهشتی به فعالیت در مراکز اسلامی شیعیان در لندن پرداخت. در این دوران بود که در کنار مطالعات تخصّصی خود، مطالعات دینی نیز داشت و با فلسفه صدرایی هم آشنایی بیشتری پیدا کرد.

حسین حاج فرج الله دبّاغ، اکنون خود را فردی تحصیلکرده و به اصطلاح پر طمطراق آن روزگار، روشنفکر! می یافت، لذا تمایل داشت خود را به عنوان یک فیلسوف روشنفکر و ادیبی فرزانه جلوه دهد، امّا مانعی که بر سر راه این شهرت طلبی وجود داشت، نام وی بود که اندکی غیر فلسفی و غیر ادبی به نظر می رسید.

دبّاغ برای رفع این مانع، درصدد برآمد تخلّصی مناسب برای خود برگزیند. او دارای دو پسر به نام‌های «سروش» و «عبدالکریم» بود، به همین جهت، نام مستعار «عبدالکریم سروش» را بر خود نهاد[18]. تغییر نام از حسین حاج فرج الله دبّاغ به عبدالکریم سروش را می توان یکی از مصادیق بارز تلاش وی برای تظاهر به روشنفکری بر شمرد. سروش دارای یک نقطه ضعف اساسی بود که همواره او را رنج می داد. این نقطه ضعف، اندک بودن مطالعات و مبانی معرفت دینی او بود، همین امر سبب می شد تا وی تمام تلاش خود را برای تظاهر به آشنایی با نظام معرفت دینی به کار برد.


عبد الکریم سروش و فرزندش سروش دبّاغ

در طی سالها خارج نشینی سروش و دوری وی از شرایط اجتماعی ایران، انقلاب مردم به رهبری امام خمینی(ره) شدّت گرفته بود. این اوضاع، تأثیر خود را بر فعّالیت سیاسی دانشجویان خارج از کشور نیز گذاشته بود. مخصوصاً اینکه پس از تبعید امام خمینی(ره) به نجف، دانشجویان خارج از توانستد ارتباط بیشتری با رهبر انقلاب اسلامی برقرار کنند.

حضرت امام(ره) نیز با تبیین جایگاه دانشجویان خارج از کشور در رساندن پیام انقلاب اسلامی به جهانیان، بر عزم و انگیزه دانشجویان می افزودند. به همین جهت در این سال ها گردهمایی های سیاسی ایرانیان در آمریکا ،اروپا و بخصوص انگلستاننیز رو به افزایش بود . در انگلستان گروهی از جوانان مسلمان در انجمنی به نام انجمن جوانان مسلمان فعّالیت می کردند که سروش نیز در آن حضور می یافت و به خاطر بیان ادبی که داشت سخنرانی نیز می کرد.

پس از مدتی به علّت اختلاف میان دانشجویان ایرانی و عراقی، ایرانیان از آنجا خارج شدند و به مکان دیگری در غرب لندن به نام امام باره[19] نقل مکان کردند. به این ترتیب محل مناسبی برای تجمّع دانشجویان مسلمان ایرانی در انگلستان فراهم شد که بخصوص در طی ماه های منتهی به پیروزی انقلاب محلی فوق العاده شلوغ بودو شخصیت های بزرگ و فعال از نقاط مختلف اروپا و ایران و از جمله مرحوم آیت الله بهشتی و مطهری و بنی صدر مرتباً در آنجا سخنرانی می نمودند؛. مراسم ترحیم مرحوم دکتر علی شریعتی نیز در سال 1356 در همین مکان برگزار گردید.[20]

در انگلستان سخنرانی های دکتر سروش به تدریج رونویسی گردیده و بصورت جزوه یا کتاب چاپ می شد . در ابتدا وی به منظور مقابله با رشد روز افزون چپ گرایی بخصوص از طرف مجاهدین خلق که با ایدئولوژی مارکسیستی ذهن و دل بسیاری از جوانان مبارز را می ربودند یک سلسله سخنرانی با نام تضاد دیالکتیکی در امام باره ایراد نمود.



تضاد دیالکتیکی اولین کتاب سروش بود که در ایران به چاپ رسید . در همان زمان وی در انگلستان کتاب "نهاد نا آرام جهان" را که درباره حرکت جوهری ملاصدرا است نوشت. وی در این کتاب سعی کرد حرکت جوهری در اندیشه ملاصدرا را به عنوان اساس استواری برای بیان اعتقادات اسلامی و البته با قلمی ادیبانه و نه فیلسوفانه معرفی نمایند. ظاهراً این کتاب مورد ملاحظه مرحوم آیت الله مطهری و امام خمینی(ره) نیز قرار گرفت. [21] 

سروش که فوق لیسانس خود را در شیمی به اتمام رسانده بود، در حال گذراندن دوره دکترای فلسفه غرب خود بود که انقلاب اسلامی پیروز شد و او بدون اخذ مدرک دکتری، تحصیل را رها کرد و به ایران آمد و هیچگاه مدرک دکتری دریافت نکرد. یکی دو سال پس از ورود به ایران سروش به عضویت ستاد انقلاب فرهنگی در آمد و با تلاشی که کرد، توانست با تصویب مصوّبه ای، مدرک دوره ناتمام خود را معادل دکتری محسوب نماید و از این زمان به بعد قانوناً لقب عاریه ای «دکتر» را به نام مستعار «عبدالکریم سروش» ملحق کند. تا «دکتر عبد الکریم سروش» به عنوان یک نام مناسب برای تظاهر به روشنفکری تکمیل گردد. نام مستعاری که صاحب آن نه واقعاً «دکتر» بود و نه «عبدالکریم» بود و نه «سروش».[22]

  • بازگشت به ایران همزمان با پیروزی انقلاب

سروش، در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، بی آنکه طعم واقعی مبارزه با استبداد را چشیده باشد و زندان، شکنجه و یا تبعید را تجربه کرده باشد، به ایران بازگشت و عافیت طلبانه بر دریای خروشان انقلاب اسلامى موج سواری کرد.

جامعه ایران پس از انقلاب صحنه درگیری فکری نیرو های مختلف بود، در این میان، سه جریان فکری اساسی در حال زور آزمایی بودند، جریان اوّل، تفکّر اسلام ناب با محوریت امام خمینی و شاگردان ایشان بود که به جهت عمق نفوذی که در جامعه مذهبی ایران داشت، توانسته بود رهبری انقلاب را به عهده گیرد این جریان با پیروزی انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی(ره)، قدرت بیشتری یافت و به جریان فکری و سیاسی غالب تبدیل شد.

جریان فکری دوّم، جریان چپ و اندیشه های مارکسیستی بود. مارکسیست ها شامل گروه های مختلفی بودند که از حزب توده و چریک های فدایی خلق -که کاملاً مارکسیست بودند- تا سازمان مجاهدین خلق -که قرائت مارکسیستی از اسلام داشتند و دچار التقاط مارکسیستی اسلامی شده بودند- را دربر می گرفت. جریان فکری سوّم نیز جریان غربگرا یا لیبرال بود که گرایش جدّی به غرب و لیبرال دموکراسی غربی داشت. مهمترین گروه لیبرال ها جبهه ملّی بود. نهضت آزادی - که شاخه اسلامی تر منشعب از جبهه ملّی بود و مهندس بازرگان چهره محوری آن بود- نیز در زمره لیبرال ها محسوب می شد.



در چنین کشمکش فکری سروش وارد ایران شد و مبارزه فکری را برای جبران عقب ماندگی خود از مبارزه با رژیم شاه و برای ترمیم تصویر خود در جامعه ایران برگزید. لذا نوع تعامل وی با سه جریان فکری مذکور می توانست در سرنوشت آینده او نقش اساسی ایفا نماید.


  • نقد مارکسیسم و شهرت سروش

مارکسیم، به خاطر شعار ضدیّت با استبداد و استعمار و تأکید بر مبارزه توانسته بود در جامعه علمی و دانشگاهی ایران، مخاطبانی جذب نماید. بسیاری از مبارزان مسلمان از جمله اعضای سازمان مجاهدین خلق مارکسیسم را علم مبارزه می دانستند که دانستن آن در کنار ایدئولوژی اسلامی برای تداوم انقلاب و مبارزه ضروری است و به همین جهت قرائت مارکسیستی از اسلام را می پذیرفتند. برخی نیز همچون دکتر شریعتی اگرچه به التقاط نرسیده بودند، امّا گرایش های چپ در اندیشه و گفتارشان مشهود بود. تفکّر مارکسیستی در دانشگاه ها نفوذ ویژه ای داشت. پس از پیروزی انقلاب، جریان مارکسیستی ابتدا به تقابل فکری و سپس به تقابل نظامی با جریان مذهبی واسلام گرای تحت رهبری امام خمینی(ره) پرداخت.[23]

شور انقلابی جوانان و فضای باز فکری و مطبوعاتی آغاز انقلاب عرصه را برای طرح نظریات مارکسیستی فراهم کرده بود و مارکسیست ها از این فضا برای جذب جوانان انقلابی بهره می بردند لذا امام خیمنی(ره) به روحانیون و روشنفکران برای پاسخگویی به شبهات و القائات مارکسیست ها تأکیدات ویژه نمود. نوک پیکان مبارزه با مارکسیسم و التقاط شهید مطهری قرار داشت که از همان دهه 1340 خطر مارکسیسم را احساس کرده بود و به افشاگری علیه آن می پرداخت. عقبه علمی حرکت شهید مطهری نیز علّامه طباطبائی بود. این استاد و شاگرد در آثار عمیقی چون اصول فلسفه و روش رئالیسم، فلسفه تاریخ، نقدی بر مارکسیسم و علل گرایش به مادّی گری و ... به نقد مبانی مارکسیسم اهتمام داشتند.

در این بازار گرم تقابل با مارکسیسم، سروش نیز که از مباحث ضد مارکسیستی استاد خود، کارل پوپر در انگلیس تأثیر پذیرفته بود و انتقادات خود در مقابل مارکسیسم را از سخنرانی هایش در انگلیس شروع کرده بود، تصمیم گرفت به نقد مارکسیسم بپردازد. وی «ایدئولوژی شیطانی» را در سال 1359 در نقد مارکسیسم نوشت که بازنویسی چند سخنرانی در دو دانشکده دانشگاه تهران و نیز چهار سخنرانی در صدای جمهوری اسلامی ایران بود.


این تقابل اسلام و مارکسیسم-که در یکی دو سال آغازین انقلاب اسلامی نقل محافل بود- باعث شهرت عبد الکریم سروش گردید. در مناظره های تلویزیونی سال 1360 میان مسلمانان و مارکسیست ها سروش و آیت الله محمدتقی مصباح یزدی در مقابل احسان طبری و فرخ نگهدار نماینده حزب توده و فدائیان خلق حضور می یافتند. [24]

آنچه در مناظره شرط لازم و تا حدودی کافی است، آشنایی با جدل، و بیان رسا و استفاده بهینه از واژه ها است. و این درست آن چیزی بود که سروش از آن بهره کافی داشت. نام سروش بیش از آنکه به خاطر مبانی دینی اش شهرت یابد، به خاطر سخنوری و بیانش بر سر زبان ها افتاد. قالب مناظره ها بهترین بستر بود تا سروش با استفاده از فنّ بیان و جدلی که داشت، بعنوان یک اسلام شناس شناخته شود. شاید اگر این مناظرات نبود هیچگاه سروش به عنوان یک متفکّر اسلام شناس شناخته نمی شد. شاهد این مدّعا آن است که پیش از سروش، بزرگانی چون علّامه طباطبائی و شهید مطهری به نقد عمیق و علمی مارکسیسم پرداخته بودند امّا آنگونه که در آن روزها سروش را بعنوان منتقد اسلامی مارکسیسم می شناختند، از علّامه و شاگردش شهید مطهری یاد نمی شد.

مناظره ها و سخنرانی های رسانه ای سروش، از او شخصیتی اسلامی ساخت که بزرگتر از واقعیّت معرفتی و دینی او بود. کنار هم قرار گرفتن او با آیت الله مصباح یزدی که یک عالم برجسته دینی بود، خود بیانگر رشد حبابی سروش در آن مقطع زمانی است. این اتّفاق باعث شد که این توهّم برای خود او ایجاد شود که یک اسلام شناس جامع و مسلّط به معارف دینی است و اینگونه بود که سروش در سراب روشنفکری دینی قرار گرفت.



توهّم روشنفکری دینی باعث شکل گیری شخصیّتی دوگانه در عبد الکریم سروش گردید، وی از یکسو به عنوان یک اسلام شناس و چهره برجسته دینی ظاهر گردیده بود و از سوی دیگر از درون دارای چالش های فکری و معرفتی ناشی از خلأ اجتهاد دینی بود. اگرچه سروش در سال های حضود در انگلیس و سپس در دوران پس از انقلاب اسلامی برای جبران این ضعف درونی مطالعات دینی گسترده تری داشت، امّا پراکندگی و عدم عمق کافی این مطالعات و همچنین عدم تلمّذ نزد اساتید و عدم آشنایی روشمند با معارف اسلامی، باعث شد فهم وی از اسلام سطحی و مهم تر از آن، بی قاعده و غیر روشمند باقی بماند.

بعلاوه دستگاه معرفتی سروش، بر مبنای تفکّر فلسفی غربی شکل گرفته بود و او به دین از زاویه معرفت بشری و ناقص انسان غربی می نگریست لذا مطالعات دینی او نیز وی را بیشتر و بیشتر از حقیقت دین دور می ساخت چرا که وی موادّ خام را از کتب دینی و قرآن و سنّت می گرفت امّا با چارچوب فلسفی غربی خود آنها را فهم و تحلیل می نمود. سروش در فراگیری علوم غربی در انگلستان از اساتیدی همچون کارل پوپر بهره برده بود و در این حوزه معرفتی، خود را به آنها منتسب می ساخت.

در حوزه معرفت دینی اگرچه سروش با شاگردان امام خمینی(ره) و علّامه طباطبایی یعنی افرادی همچون مهدی حائری، شهید مطهری، شهید بهشتی، آیت الله مصباح یزدی و دیگران مرتبط بود امّا از داشتن اساتیدی که به شاگردی آنان تکیه کند و برای خود سلسله مشایخ علمی ترتیب دهد، بی بهره بود. این مساله مخصوصاً زمانی شدّت می گرفت که عالمان دینی سروش را بعنوان یک متفکّر اسلام شناس به رسمیّت نمی شناختند. این دوگانگی شخصیّتی در مواضع بسیاری موجبات رنجش سروش را فراهم می ساخت و منجر به شکل گیری برخورد های دوگانه از وی می گردید. نمونه ای از این دو گانگی، نحوه برخورد و مواجهه وی در مقابل علمای دینی است.

وی در برخی از مواضع، در مقابل علما خضوع ظاهری نموده است و در برخی مواضع، نسبت به همان افراد کاملاً گستاخانه و به دور از رعایت ادب سخن گفته است. این دوگانگی در مواضع او در مورد امام خمینی(ره) نیز مشهود است و در ادامه نیز به برخی از مصادیق آن خواهیم پرداخت.



یکی دیگر از نمونه های این رنج درونی، استفاده از کلمات و اصطلاحات معرفتی و روایات دینی فراوان و استفاده از آرایه ها و اشعار ادبی، در گفته ها و نوشته های او برای تظاهر به فضل و ادب و آراستگی به ظواهر دینی است. این استفاده بی رویه تا حدّی است که سبک نوشته های سروش مخصوصاً نامه های وی را مغلق و غیر معمول می نماید.[25]


ادامه دارد اما در وبلاگ حقیقت تاریک دنبال کنید .

منبع:

http://www.mashreghnews.ir/fa/news/214565

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد